سلام نازنین پسرم عزیز دلم بعد از اینکه زردیت خوب شد اومدیم خونه تازه مامانی تونست یه نفسی بکشه یکم راحت بشه از محیط بیمارستان . نمی دونی بابا امیر برات چیکار می کرد آخه ازروزی که به دنیا اومدی فقط 2 بار دیده بودتت از پیشت تکون نمی خورد نمی دونی چه قربون صدقه پسملش میرفت قیافه ات از روزی که برای اولین بار دیدیمت خیلی عوض شده بود خیلی نازتر شده بودی گل پسرم . دیگه کم کم همه میومدن میدیدنت . بابا امیر خاله مهسا مامان زری عمه آذر ، عمه مصی مادرجون و آقاجون همه اومده بودن دیدنت و برات یک عالمه کادو خریده بودن . عمو علی هم کار براش پیش اومده بود و نتونسته بود بیاد ولی همش حالت رو می پرسید خوب هر چی باشه 1 ب...