تولد شیوا
سلام پسمل گلم میدونم که خوب خوبی قربونت برم
پسملم دیشب اولین باری بود که تولد میرفتی اونم تولد شیوا دختر خاله . وقتی از در رفتیم تو یک دفعه همه پریدن سمتت و تو رو بغل کردن که تو ترسیدی و گریه کردی الهی قربونت برم من ولی کم کم به شلوغی عادت کردی و قیافت اینجوری شد وای مامان نمی دونی چیکار می کردی وقتی صدای موزیک میشنیدی یه دست و پایی تکون می دادی همه از خنده غش کرده بودن یادشون رفته بود که تولد هست فقط تو رو نگاه می کردن شیرین من همش بغل مهمونا بودی نوبتی وقتی دخترا می رقصیدن چشاتو تا جایی که می تونستی باز می کردی و نگاهشون می کردی و می خندیدی الهی بگردم پسملم دختر ندیده بوده من خبر نداشتم. ای جانم شب خیلی خوبی بود تو هم حسابی خودت رو خسته کرده بودی و خیلی هم خوابت می یومد ولی چون سر و صدا بود نمی تونستی بخوابی بعد از تولدم یه سر رفتیم خونه عمه آذر اونجا عمه همش باهات بازی می کرد ولی حال نداشتی بخندی خیلی خسته بودی ولی موقع اومدن چندتا خنده برای عمه کردی که دلش نشکنه الهی من فدای این پسمل مهربونم بشم وقتی اومدیم خونه انقدر خسته بودی که برای اولین بار تا صبح خوابیدی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی