1 ماهگی
سلام نازنین پسرم
عزیز دلم بعد از اینکه زردیت خوب شد اومدیم خونه تازه مامانی تونست یه نفسی بکشه
یکم راحت بشه از محیط بیمارستان . نمی دونی بابا امیر برات چیکار می کرد آخه ازروزی که به دنیا اومدی فقط 2 بار دیده بودتت از پیشت تکون نمی خورد نمی دونی چه قربون صدقه پسملش میرفت قیافه ات از روزی که برای اولین بار دیدیمت خیلی عوض شده بود خیلی نازتر شده بودی گل پسرم . دیگه کم کم همه میومدن میدیدنت . بابا امیر خاله مهسا مامان زری عمه آذر ، عمه مصی مادرجون و آقاجون همه اومده بودن دیدنت و برات یک عالمه کادو خریده بودن . عمو علی هم کار براش پیش اومده بود و نتونسته بود بیاد ولی همش حالت رو می پرسید خوب هر چی باشه 1 برادرزاده که بیشتر نداره اونم تویی مامان قربونت بره . راستی داشت یادم میرفت خاله مصی از اهواز با داداش ایلیات اومده بودن دیدنت خاله مصی نمی دونی برات چیکار می کرد خیلی خوشحال بود که تو رو می بینه داداش ایلیات هم مدام میومد نزدیکت ولی چون خودش هنوز کوچولو بود نمی تونست تو رو بغل کنه عمو مسعود هم چند روز بعد اومد به دیدنت . روزهای اول اصلا من رو اذیت نکردی اصلا گریه نکردی عین آقاها شبها خوب می خوابیدی فقط 2 ساعت یکبار برای شیر خوردن بیدار میشدی و دوباره می خوابیدی تا صبح ساعت 8. 17روزت که شد بردمت ختنه ات کردم هزار ا... اکبر اصلا گریه نکردی فقط یکم بی تاب بودی .
پسرم 1 ماهگیت خیلی خوب بود بر عکس همه حرفهایی که شنیده بودم که می گفتن نوزادها شبها نمی خوابن خیلی گریه می کنن ولی هیچ کدوم از اینها رو تو نداشتی و خیلی خوشحالم احساس می کنم اینها همه اثرات معجزه بخش قرآن هست که خیلی می خوندم برات که تو انقدر آرامش داری گلکم.
اینم چند تا از عکس های یک ماهگیت
اینجا 5 روزت بود
10 روز
18روز
20 روز
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی