باغ موزه داراباد
سلام عشقم
مامانی امروز صبح تا چشمات رو باز کردی مثل همیشه اولین حرفی که زدی این بود که مامان مریم کسری نره مهد کودک گفتم باشه مامان چشمات رو فعلا باز کن ببین چه خبره اول یه سلامی یه علیکی بعدا چک و چونه مهد با من بزن عزیزم بعدشم صبحونه خوردیم و آمادت کردم خودمم امروز باهات اومدم مهد کودک عمه امروز یکم کار داشت منم باهات موندم و دورادور یواشکی نگات میکردم خدایی همه اذیتات واسه منه اونجا کیف دنیا رو میکنی با کلی کیف میکنی و بازی ای شیطونم .
بعدشم ساعت 2 بابایی اومد دنبالمون اومدیم خونه سریع یع شینسل درست کردم و فیلم مورد علاقت رو دیدید فیلم پلیسی تفنگتم گرفتی دستت همش میگفتی بکش بزن آقا بده بیاد بعدشم که خوابت برد عزیزم منم یکم به کارام رسیدم از خوابم که بلند شدی سریع گفتی بریم پارک زنگ زدم به پگاه و پارسا به اونا هم گفتم آماده باشن دنبال اونا هم رفتیم با هم رفتیم باغ موزه حیات وحش داراباد اونجا کلی پرنده دیدید صداهاشون رو در آوردی نمیدونم بین اون همه قفس چشمت چجوری افتاد به یه مجسمه اسب یک دفعه یه جیغ کشیدی مامان اسب کسری بره اسب سوار بشه بردیمت یکم اسب سوار شدی بعدشم گفتی بریم زود آب و آتش کسری اسب سوار بشه گفتم باشه مامانی اول بریم تو بقیه حیوونارو هم ببینیم بعدا با کلی التماس راضیت کردم بعدشم رفتیم تو همه حیوونای خشک شده رو دیدی میترسیدی بیایی جلو همش میگفتی اسنا کسری رو نخورن آقا خرسه کسری رو نخوره بعدشم که چشمت افتاد به ماهی ها کلی ذوق کردی و همش میگفتی وای ماهیا سلام کسری اومده سلام ماهیا کلی کیف کردی بعدشم که قول داده بودم رفتیم آب و آتش اسب سوار شدی کلی بازی کردی با پارسا بعدش گفتی برام برو پاکن بخر یعنی ( پاپ کورن) نشستیم اونارو هم خوردی بعدشم ساعت 9 شب اومدیم خونه فیلم پلیسیت رو دیدی و شامت رو خوردی ساعت 10 : 30 هم خوابیدی
مرسی که هستی مامانی مرسی که گذاشتی مامان باشم و حس مادرانه داشته باشم باهات زندگیها دارم میکنم بهترین لحظه هارو دارم باهات میگذرونم ازت ممنونم واقعا بوسسسسس عشقم