تولد مامان مریم و بله برون دایی امیر
سلام قشنگترین اتفاق زندگیم
مامانی دیروز 2 تا مناسبت داشتیم یکیش تولد مامان مریم بود و اون یکی هم بله برون دایی امیر بالاخره دایی امیر و زندایی مریم با هم نامزد کردن بعد از چند ماه .
دست بابا امیر درد نکنه که واسه مامان مریم یه کیک کوچیک خرید و آوردبابایی تا رفت دست و صورتش رو بشوره مامان شکمو سریع کیک رو باز کرد و خواستم اول شروع کنم به عکس انداختن . همچین ژستم واسه خودم گرفته بودم که نگو کلی هم آرایش کرده بودم خوشگل شده بودم ولی میدونی چی شد کسری جونم !!!!!!!
تا دوربین رو روشن کردیم نگو باطری نداشت و سریع خاموش شد موبایلامونم که دوربین نداشت عکس بگیریم خلاصه مامانی کلی روز تولدش ضایع شد .
ولی اشکالی نداره بجاش 1 ساعت بعدش رفتیم گل و شیرینی رو با کادوهایی که واسه زندایی مریم خریده بودیم ، که داده بودیم درستش کنن گرفتیم و همگی آماده شدیم و راه افتادیم به سمت خونه زندایی مریمینا .
ساعت 10 رسیدیم خونشون بعد از سلام و احوال پرسی نششستیم و یه سکوت خیلی زیادی بین 2 تا خانواده بود هیچکسی حرف نمیزد که یه دفعه صدای جیغ تو در ومد و خودت رو از بغل من انداختی پایین و شروع کردی به دویدن و دست زدن و جیغ و داد و فریاد و رقصیدن همه از خنده غش کردن از دستت انقدر خوشحال بودی که نگو .
راستی یه چیز جالب دیگه که واسه همه بود این بود که هم اسم مامانی و هم زندایی مریم هست و هم اسم بابا جون و دایی امیر از هر اسمی 2 تا داریم جالب نه پسرم .
الهی فدات شم فهمیده بودی که دایی داره داماد میشه خوشحال بودی خلاصه همه چیز دیشب به خوبی و خوشی ختم شد و ساعت 12 اومدیم خونه و تو انقدر شیطنت کرده بودی که تو ماشین غش کردی و خوابت برد خیلی شب خوبی بود عزیزیم .
الهی فدات شم که اینجوری همه رو شاد میکنی ایشاا.. همیشه خوشحال و شاد باشی