گردش
سلام زیباترین بهانه زندگی مامان و بابا
مامان جون ٤ شنبه خاله الناز و المیرا و سارا اومده بودن خونمون از شمال آخه خاله الناز دیگه درسش تموم شده میخواد بیاد اینجا بره سر کار ایشاا.. که موفق بشه .
مامانی یه چند وقتیه خیلی هوس کردم چمعه ها بریم بیرون لب یه رودخونه ای یه جای سر سبزی ولی الان چند وقته مامانی میگه ولی کسی نمی برتش بیرون .
ولی الان که خاله النازینا اومدن بهترین موقع هست وایه بیرون رفتن هورااااااااااااااااااااااااااااااااا
پسملم به بابایی گفتم قرار شد جمعه وسایل هارو بر داریم بریم فشم . صبح ساعت ٧ راه افتادیم به سمت فشم ولی چشمت روز بد نبینه گلمانگار کل ایران ریخته بودن تو فشم راه رو آقا پلیسا بسته بودن ما هم مجبور شدیم دور بزنیمبریم همین پارک چیتگر بشینیم اصلا نخواستم لب رودخونه بریم اینم از شانس مامان مریم .
خلاصه اینکه دور زدیم و رفتیم پارک چیتگر اونجا هم خیلی شلوغ بود همه داشتن دوچرخه سواری میکردن انقدر دوست داشتم برم یه دوچرخه بگیرم بازی کنم ولی نمیشد که تو رو تنها بزارم اشکال نداره ایشاا.. بزرگتر که شدی با همدیگه میریم بازی میکنیم . پسملم جایی که ما نشسته بودیم شیب داشت تو رو ول میکردیم لیز میخوردی میرفتی پایین خیلی خندیدیم بهتولی سریع پشتت اومدیم یه بالش گذاشتیم که لیز نخوری .
خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت فقط حیف که مامان زری نیومده بود اینم چند تا از عکس های بیرون رفتنمون .