اولین دست زدن
سلام پسملک مامانی تربچه نقلی من
پسمل گل من امروز بماند از صبح چقدر آتیش سوزوندی تازه یه اتفاق دیگه هم افتاد تو خونه 2 بار گمت کرده بودیم یکبار که رفته بودی زیر میز ناهار خوری قایم شده بودی من و خاله مهسا و مامان زری هم داشتیم یک ربع دنبالت میگشتیم دیگه از ترس هممون داشتیم سکته میکردیم که یه دفعه دیدیم صدای گریت از زیر میز در اومد و یکبار دیگه هم بازم دیدیم خبری ازت نیست دیدیم رفتی تو حموم نشستی داری با شامپو بازی می کنی آخه پسر گل من شیطنتم حدی داره بازم خدا رو شکر که پسملم صحیح و سالم بودی شکر .
مامانی شب هم موقع خوابیدن تلویزیون داشت آهنگ پخش میکرد که یه دفعه متوجه شدیم داری دست میزنی وسطاشم یه بشکن البته حالت دستت رو مثل بشکن زدن می کردی وای که نمیدونی چقدر ذوق کردیم هممون. کلی ما هم شروع کردیم باهات دست زدن .
از شوق اینکه تو داری دست میزنی اصلا متوجه نشدیم ساعت چند و برای خودمون عروسی گرفته بودیم همگی آهنگ میخوندیم و دست میزدیم .
مامانی و بابا قاسم که اینجوری شده بودن
بابا امیر هم اینجوری
اصلا هممون این شکلی شده بودیم
مرسی بابت اینکه یه شب خیلی شاد برای ما درست کردی بوسسسسسسسسسسسسسسسسس.
راستی داشت یادم میرفت چند وقت پیش عزیز(مامان بزرگ مامان مریم ) رفته بود کربلا برات سوغاتی یه لباس آورده بود اون لباس رو امروز تنت کردیم خیلی ناز شده بودی چند تا از عکساتو میزارم که ببینی گلکم .
دوستت دارم عزیزم
عاشقتم