دوران بارداری
اوایل دی ماه سال 88 بود که مامان و بابا فهمیدن خدا بهمون یه هدیه خیلی قشنگ و زیبا داری میده اونم تو بودی گلکم وقتی فهمیدیم این خبر خوب رو به همه دادیم به مامان زری خاله مهسا عمه آذر و خیلی های دیگه من از خوشحالی زیاد گریه ام گرفته بود . دوران بارداری خیلی سختی داشتممخصوصا اینکه سه ماه آخر بارداری استراحت مطلق بودم مامان جون ولی همه این سختی ها رو به خاطر تو گلم تحمل میکردم و دوست داشتم هر چه زودتر ببینمت .
اوایل 4 ماهگی بود که رفتم سونوگرافی و آقای دکتر بهم گفت یه پسر خوشگل داری خیلی خوشحال شدم قیافم اینجوری شد وقتی این خبر رو به مامان زری دادم از خوشحالی گریه کرد و سجده کرد و خدا رو شکر کرد آخه خیلی دوست داشت نوه اولش پسر باشه .