باغ موزه داراباد
سلام عشقم مامانی امروز صبح تا چشمات رو باز کردی مثل همیشه اولین حرفی که زدی این بود که مامان مریم کسری نره مهد کودک گفتم باشه مامان چشمات رو فعلا باز کن ببین چه خبره اول یه سلامی یه علیکی بعدا چک و چونه مهد با من بزن عزیزم بعدشم صبحونه خوردیم و آمادت کردم خودمم امروز باهات اومدم مهد کودک عمه امروز یکم کار داشت منم باهات موندم و دورادور یواشکی نگات میکردم خدایی همه اذیتات واسه منه اونجا کیف دنیا رو میکنی با کلی کیف میکنی و بازی ای شیطونم . بعدشم ساعت 2 بابایی اومد دنبالمون اومدیم خونه سریع یع شینسل درست کردم و فیلم مورد علاقت رو دیدید فیلم پلیسی تفنگتم گرفتی دستت همش میگفتی بکش بزن آقا بده بیاد بعدشم که خوابت برد عزیزم منم یکم به...
نویسنده :
مامان مریم
0:47