کسری کسری ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 19 روز سن داره

شیطون بلا مامانی و بابایی

باغ موزه داراباد

سلام عشقم   مامانی امروز صبح تا چشمات رو باز کردی مثل همیشه اولین حرفی که زدی این بود که مامان مریم کسری نره مهد کودک گفتم باشه مامان چشمات رو فعلا باز کن ببین چه خبره اول یه سلامی یه علیکی بعدا چک و چونه مهد با من بزن عزیزم بعدشم صبحونه خوردیم و آمادت کردم خودمم امروز باهات اومدم مهد کودک عمه امروز یکم کار داشت منم باهات موندم و دورادور یواشکی نگات میکردم خدایی همه اذیتات واسه منه اونجا کیف دنیا رو میکنی با کلی کیف میکنی و بازی ای شیطونم . بعدشم ساعت 2 بابایی اومد دنبالمون اومدیم خونه سریع یع شینسل درست کردم و فیلم مورد علاقت رو دیدید فیلم پلیسی تفنگتم گرفتی دستت همش میگفتی بکش بزن آقا بده بیاد بعدشم که خوابت برد عزیزم منم یکم به...
6 تير 1392

کسری شیرین مامان

سلام زندگیم نفسم عمرم   روم سیاه مامانی شرمنده نمیدونم چی بگم هر چی بگی حق داری خیلی وقته نیومدم یه سر بزنم ما شاا... انقدر شیطون شدی که وقت ندارم عزیزم زبون دروردی به چه شیرینی خدارو شکر همه چی دیگه میگی مهد کودکتم بعد از گذشت 9 ماه همچنان در حال چونه زدنی که نری .   این چند وقته مامانی انقدر شیرین زبونی میکنی که از دلم نمیاد والا ازت دور بشم علاقه شدیدی به اسب پیدا کردی من بیچاره هفته ای 2 بار باید ببرمت پارک آب و آتش اسب سواری بدم شما رو بعد از ظهرا که از خواب بیدار میشی تا چشمت رو باز میکنی میگی مامان بریم آب و آتش کسری اسب سوار بشه :) هر روز با مهسا بازی میکنی یک روز که مهسا رو نبینی همش میگی مامان زنگ بزن بگم مهسا ب...
6 تير 1392

بدون عنوان

سلام نفس مامان   این چند وقته نزدیک 2 ماهی میشه نیومدم بهت سر بزنم معذرت معذرت معذرت باور کن درگیر کارای خودت بودم مامانی 2 ماهه یکدم سرما خورده هستی یه پام دکتر هست یه پام خونه همش در حال مراقبت خدا کنه زودتر خوب بشی انقدر دارو خوردی که دیگه هیچی اثر نمیکنه روت  خیلی ناراحتم . راستی مامانی پروژه مهد کودک رو یادته خدارو شکر به پایان رسید و تو عادت کردی به مهد کودک هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا پسرم انقدر شیرین شدی که خدا میدونه داری کم کم حرف میزنی همه اثرات مهد کودک عمه هستا وگرنه تو انقدر مغرور بودی که حاضر به حرف زدن نبودی خوشحالم میری مهد چون مجبور میشی رو پای خودت وایستی میدونی چرا چون از هر دوطرف خانوا...
30 آذر 1391

مهد کودک

سلام نفس مامان سلام همه زندگیم   نمیدونم الان که داری این پست رو میخونی چند سالته من زنده هستم نیستم نمیدونم هیچی ولی برات میخوام از شیطنتات بگم امروز خیلی شیرینه واسم خیلی زیاد مامانی الان یه 2 هفته ای هست که دوباره پروژه بردن به مهد رو آغاز کردم خدایی میکشی دقیقا من رو تا ببرمت مهد انقدر که گریه میکنی خیلی ناراحت میشم وقتی گریه هات رو میبینم ولی مجبورم نشون ندم بخاطر خودت پسرم دیگه داره بزرگ میشه 2 سالش تموم شده باید بره مهد دیگه چیزای خوب خوب یاد بگیره تو خونه جز آشپزی کردن و چسبیدن به مامانی که کار دیگه ای نمیکنی گلک مامان پس از دستم ناراحت نشو پسرم . صبح که بیدار میشی خودت کیفت رو بر میداری میری سمت در میگی بریم ( ولی منظور...
29 مهر 1391

بدون عنوان

این شعر تقدیم به همه زندگیم کسری جونم چشمای بسته ی تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته ی تو رو خودم نوازش میکنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم هر چی که دوس داری بگو حرفای قلبتو بزن دلخوشی هات مال خودت درد دلات برای من من واسه ی داشتن تو قید یه دنیا رو زدم کاشکی ازم چیزی بخوای تا به تو دنیامو بدم همه دنیامی ...
25 مهر 1391

نامه

سلام عشقم پسرم این مطلب رو جایی خندم خیلی خوشم اومد برات میزارم به درد آیندت شاید بخوره شاید الان که داری ایم متن رو میخونی نمیدونم ازدواج کردی یا نه ولی زیباست واقعیته   پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! ... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....!که تو حاصل عشقی پســ ـرم... مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیزدلم! یک وقتهایی زن ِ رابطه بی حوصله و اخموست.روزهایی میرسه که بهونه میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: "بله!" و اون میزنه زیر گریه.... زن ها...
16 شهريور 1391

فرهنگ لغات کسری

بو = توپ  آبی = رنگ آبی از=رنگ زرد  نو= نون ماش = ماشین اس = کارتون باب اسفنجی گوش = گوش بین = بینی مو = مو چش = چشم پا = پا دس = دست جیش هم میگی ماه = ماهیتابه مهس = خاله مهسا   کف = کفش بری = بریم بید بید = بیرون   ...
15 شهريور 1391

معذرت خواهی

سلام همه عمرم نفسم عشقم    مامانی یه عذر خواهی بزرگ بهت بدهکارم میدونم مدت زیادی هست که نیومدم برات بنویسم از کارات از شیطنتات یک ذره اش هم تقصیر خودته آخه رو کامپیوتر خونه آب ریختی سوخت مامانی هم که دیگه دفتر نمیره تو خونه هم که سیستم فعلا نداریم که برات بیام پست بزارم ان شاا... یه سیستم میخریم میام تند تند برات مینویسم بازم مامانی معذرت ببخشیدددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد   این چند وقته انقدر بزرگ شدی آقا شدی ماه شدی که نگو . یه سری کلمات جدید میگی که تو پست بعدی برات مینویسم . ماشاا.. یه لحظه آروم و قرار نداری با بابایی بعداز ظهرا میرید پارک خوب پدر و پسر خلوت میکنیدا راست بگو مامانی نمیرید که دختر بازی ...
15 شهريور 1391

شغل جدید

سلام عزیز دلم   پسرم شرمنده میدونم خیلی وقته نتونستم به وبلاگت سر بزنم باور کن خیلی درگیرم امیدوارم من رو ببخشی پسر گلم میدونی که بابات نمایندگی بیمه داره ولی متاسفانه کارمون نگرفت . الان من نمایندگی درب و پنجره یو پی وی سی گرفتم و بابا امیر هم با دایی فرزاد شریکی یه سوپر مارکت باز کردن . الهی قربونت برم وقتی میای مغازه سریع میری یه آب معدنی بر میداری با یه بستنی و یه شیر سهمیه روزانه ات هست . پسرم این روزها زیاد تنهات میزارم چون کارمون زیاد شده ولی ببخش مارو همه این کارارو برای رفاه تو داریم انجام میدیم دوست دارم یه دنیا خیلی شیرین شدی خیلی زیاد خوردنی شدی عکسات رو تو پست بعدی برات میزارم با کارایی که انجام میدی دیوونه وا...
27 تير 1391