کسری کسری ، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

شیطون بلا مامانی و بابایی

تولد کسری جون

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا بالاخره تولد آقا کسری شد   سلام همه هستی مامان   بالاخره تفلد آقا کسری ما هم رسید البته مامانی تولدت 12 مهر هست ولی چون اون روز باید میرفتیم واکسن 1 سالگیت رو میزدیم دیگه مجبور شدم چند روز جلوتر بگیرم .   پسرم باید یه تشکر کنم ازت بابت همه لحظه های خوشی و شادی که این 1 سال واسه ما درست کردی از صمیم قلب برات آرزوی بهترینها رو تو زندگیت دارم .   از خدای خودم بینهایت سپاسگزارم با همه بدیهایی که دارم ولی انقدر من رو لایق دونست که پسری مثل تو بهم داد خدایا ازت بینهایت ممنون و سپا...
10 مهر 1390

عاشقتم

توی خواب صدای نفس های تندت کش و قوسات با صداهای عجیب و غریبی که در میاری اون اخم ها و خنده های قشنگت که توی خواب انجام میدی لبهای نازت که توی خواب تکون میخوره مثل اینکه داری شیر میخوری اون دستهای قشنگت که موقع خواب بالا نگهشون میداری اون پاهای قشنگت که روی هم میندازیشون اون غر غر کردنات توی خواب اون شیطنات که با یک نگاه خودت رو بیشتر لوس میکنی و شیطنت میکنی اون چهار دست و پا رفتنات اون راه رفتن های قشنگت که هر از جند گاهی زمین میخوری اون مامان و بابا گفتنات وقتی داری گریه میکنی و به محض اینکه من تو بغلم میگیرمت آرو م میشی انگار همه دنیارو بهم دادن وقتی با صدای بلند گریه میکنی دلم میخواد بمیرم تا تو بخندی همه و...
9 مهر 1390

بگردم

سلا هستیم مامانی برات یه شعر مینوسیم از یه خواننده به اسم مهرشاد که فقط یکم از احساس من به تو هست .     بگردم آی بگردم میخوام دورت بگردم میخوام قربون تو من برم و بر نگردم عزیز مهربونم عاشق نیستم دیوونم تو از بس بی نظیری میخوام مجنون بمونم بگردم آی بگردم میخوام دورت بگردم میخوام قربون تو من برم و بر نگردم آی بگردم آی بگردم میخوام دورت بگردم میخوام قربون تو من برم و بر نگردم به اون شاخ گلی که رو موهات نه زنده است گل خشکیده اما هنوزم عاشقونس زمستون ولی من نمیشه با تو سردم تو گرمی مثل آتیش عزیز دورت بگردم بگردم آی بگردم میخوام دورت بگردم میخوام قربون تو من برم و بر نگردم آی بگردم آی بگردم میخو...
4 مهر 1390

تولد مامان مریم و بله برون دایی امیر

سلام قشنگترین اتفاق زندگیم مامانی دیروز 2 تا مناسبت داشتیم یکیش تولد مامان مریم بود و اون یکی هم بله برون دایی امیر بالاخره دایی امیر و زندایی مریم با هم نامزد کردن بعد از چند ماه .   دست بابا امیر درد نکنه که واسه مامان مریم یه کیک کوچیک خرید و آورد بابایی تا رفت دست و صورتش رو بشوره مامان شکمو سریع کیک رو باز کرد و خواستم اول شروع کنم به عکس انداختن . همچین ژستم واسه خودم گرفته بودم که نگو کلی هم آرایش کرده بودم خوشگل شده بودم ولی میدونی چی شد کسری جونم !!!!!!!   تا دوربین رو روشن کردیم نگو باطری نداشت و سریع خاموش شد موبایلامونم که دوربین نداشت عکس بگیریم خلاصه مامانی کلی روز تولدش ضایع شد .   ولی اشک...
4 مهر 1390

شعر سلام

سلام مثل بـهاره     گـل وشـکـوفـه داره         بوی قشنگ دوستی                هـمـراه خودمـیـاره                        وقتی سلام میکنی                                  شاپـرکا می خندن    &n...
1 مهر 1390

پیاده روی

سلام هستی مامانی   پسملک مامانی امروز یه روز خیلی خوبی بود واسه مامان میدونی چرا ؟ چون پسملی من دیگه عین ما آدم بزرگا داره راه میره و زمین نمیخوره . هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   مامانی امروز من حوصلم خیلی سر رفته بود آماده شدم و تورم بر داشتم و با مامان زری رفتیم پیاده روی . پیاده رویمون تا وسطاش داشت خوب پیش میرفت و تو هم تو کالاسکه واسه خودت شعر میخوندی و دست میزدی ما هم کیف میکردیم .   یه دفعه دیدم خودت رو داری از کالسکه میندازی پایین که آوردمت بیرون یکم بغلت کنم ولی بغلم نموندی میدونی چرا ؟ ...
31 شهريور 1390

مسافرت

سلام شیطون مامان و بابا   پسرم بالاخره بعد از 3 روز ما از مسافرت برگشتیم خیلی بهمون خوش گذشت خیلی زیاد .   5 شنبه صبح راه افتادیم از تهران به سمت شمال (نور) خاله مصی و عمو مسعود و داداش ایلیا هم اونجا منتظر ما بودن راستی خاله شیدا با عمو مهدی هم بودن باهاشون نزدیک های ظهر رسیدیم اونجا دست خاله درد نکنه یه عدس پلو خوشمزه درست کرده بود خیلی چسبید چون خیلی گشنمون بود .   جایی که عمو گرفته بود درست وسط چنگل بود واقعا جای قشنگی بود تو هم با داداش ایلیا همش در حال بازی و آتیش سوزوندن بودید .   فردا صبحش بردیمتون دریا کلی آب بازی کردی وای یه صحنه خنده دار افتاد اونم این بود که یه دفعا تندی چهار دست و پا شروع کردی...
28 شهريور 1390

چند تا عکس از کسری

سلام همه هستیم   مامانی ماشاا... انقدر با نمک شدی و کارای خنده دار انجام میدی که نگو از صبح تا شب یکدم در حال خنده هستم از دست تو .   مامان جون چند دقیقه پیش داشتیم با مامان زری عکس های بچگیت رو نگاه میکردیم وای که چقدر کوچولو بودی چقدر زود گذشت بر عکس زمان بارداریم که خیلی طول کشید خیلی سخت بود ولی بزرگ شدنت عین برق و باد گذشت اصلا باورم نمیشه که چند روز دیگه تولد یک سالگی گل پسر من هست الهی همه بچه ها همیشه زنده و سالم و سلامت باشن تو هم همینطور الهی بتونم انقدر خوب تربیتت کنم که همه بهت افتخار کنن این آرزوی هر پدر مادریه .   مامانی امروز با شیوا رفته بودیم پیاده روی سر راهمون به شهر کتاب هم سر...
23 شهريور 1390

مریضی و راه رفتن

سلام یکی یدونه مامان    اول از همه از همه خاله جونایی که حال کسری رو پرسیدن و پیام تبریک برای اولین وایستادن کسری گذاشتن واقعا ممنونم خیلی لطف کردید این دسته گل واسه خاله جونیام   کسری مامان این 20 روزی که نتونستم بیام بهت سر بزنم بخاطر این بود که سخت مریض شده بودی و تب 40 درجه داشتی تا 1 هفته خیلی همگی نگران حالت بودیم اصلا تبت پایین نمیومد    هر 2 روز در میون پیش دکتر بودیم   انقدر نذر و نیاز کردم تا بالاخره بعد از 10 روز یکیم خدا رو شکر حالت بهتر شد تو این چند وقته خیلی مامانی ضعیف و لاغر شده بودی انقدر بهت سوپ دادم تا یکم جون گرفتی از خدا میخوام ...
23 شهريور 1390