شیر خوردن
سلام عشقم مامانی اول معذرت خواهی کنم ازت که امروز یه کاری کردم واقعا شرمنده ببخشید . پسرم چند روزه که اصلا غذا نمیخوری بردمت دکتر گفت دیگه بسته خانوم شیر نده بهش از شیر بگیرش بزار غذا بخوره انقدر ظلم نکن به بچت فکر نکن داری مادری میکنی و کلی دعوا ................ هر چند حقته باید تا 2 سالگی شیر بخوری ولی به خدا مامان جان اصلا غذا نمیخوری همش چسبیدی بهم یکدم داری شیر میخوری بعضی وقتها احساس میکنم دارم غش میکنم از ضعف . امروز دارو زدم و تا اومدی شیر بخوری یه دفعه یه جوری شدی و زدی زیر گریه و شروع کردی به گفتن میمیش میمیش خیلی ناراحت شدم خیلی گریم گرفت ولی به خدا بخاطر خودت این کارو کردم که غذا بخوری قوی بشی زودی ...
نویسنده :
مامان مریم
15:48
فرهنگ لغات کسری
سلام نفسم تخم مرغ = ممخ ماکارونی = ماک چشم = چش بینی = بی گوش = گوس دست = دست پا = پا مو = مو
نویسنده :
مامان مریم
15:38
مترو سواری
سلام گلم خوبی مامانی معلومه که خوبی نمیزارم بد بهت بگذره مامانی امروز باهم رفتیم 2 تایی واسه اولین بار بهارستان بردم سوار متروت کردم تا عادت کنی به وسایل عمومی به شلوغی هزار ماشاا... نه بغل خواستی نه اذیت کردی پا به پای من راه اومدی 2 ساعت تمام امروز رفته بودیم واسه دفتر بابایی کارت سفارش بدیم تو اون مغازه که کارت میزنن عین آقاها نشستی وقتی هم که راه میومدیم همه مغازه هارو عین اینایی که اولین بارشونه مغازه میبینن نگاه میکردی خلاصه اینکه به 2 تاییمون خیلی خوش گذشت اگه همیشه اینجوری باشی هر جا برم میبرمت پسر گلم هر چند دیگه بزرگ شدی دیگه میفهمی خیلی چیزارو . مامانی دیروز یه عکسی دیدیم که خیلی روم تاثیر گذاشت و داشتم نیم ساعتی گریه...
نویسنده :
مامان مریم
18:36
بازیگوشی
سلام نفسم کسری عزیز مامان داری دیگه از حالت نی نی کوچولویی در میای دیگه منظورت رو میفهمونی عین کارای مارو تقلید میکنی دندونات دیگه کم مونده همشون در بیان مرد کوچولو مامان دورت بگردم . کسری مامان جند روز پیش بهمون خبر دادن خاله بابایی فوت کرده واقعا زن نازنینی بود خدا رحمتش کنه تو مراسم 3 بردمت مسجد عزیزم قشنگ مسجد رو گذاشتی رو سرت واسه خودت نمیدونم چی زمزمه میکردی و میرقصیدی انقدر گفتم بهت کسری زشته کسری مامان اومدیم ختم البته تو که متوجه نمیشدی ولی من باید میگفتم بهت خلاصه اینکه پسر کاری کردی که مامان زری بلند شد و تورو برد خونه یکدم دلم شور تورو میزد آخه تا حالا با مامان زری راه دور نرفته بودی یا سوار تاکسی بشی خلاصه تا شما دو...
نویسنده :
مامان مریم
18:28
بدون عنوان
سلام عزیز دلم مامانی خیلی وقته سر نزدم به وبلاگت از عید تا حالا ببخشید آخه تو خونه که سیستممون خراب شده ( البته از دست شما انقدر که خاموش روشن کردی و الکی دکمه هارو زدی کلا سوخت ) ولی اشکال نداره فدای یه تار موت .دفتر هم که از دیروز اومدم . گلم عید خوبی داشتیم اولین عیدی که خونه خودمون بودیم خیلی خوشحالم از اینکه تونستیم خونه خودمون باشیم . کلی مهمونی رفتی مهمون اومد خونمون دیگه آخریا راه افتاده بودی تا بهت میگفتم ددر سریع میرفتی کفشات رو ور میداشتی میاوردی میدادی به من که پات کنم بریم ددر . کلی هم آتیش سوزوندی و عیدی هم گرفتی خوش بحالت مامانی منم دوست داشتم بچه میشدم تا عیدی بگیرم آخه عیدی گرفتن خیلی مزه میده . خدایی هی...
نویسنده :
مامان مریم
17:24
خونه تکانی
سلام مامانی پسرم این چند وقته خیلی سرم شلوغ بوده از یه طرف جابجایی و از طرف دیگ باید میومدم دفتر و هم خونه مامان زری رو جمع و جور میکردم . مامانی ولی هر جوری بود هم خونه خودمون تموم شد هم خونه مامان زری دستشون درد نکنه همین که تو شیطون طلا مامانی رو نگه داشتن تا من کارامو انجام بدم خودش یه دنیاست نگهداری تو از جا به جا کردن کوه هم مشکل تره انقدر که شیطون شدی الهی فدای شیطنتات بشم من . البته یه 2 روزی با خودم بردمت خونه ولی کارم 100000 برابر شد ولی اشکال نداره تو الان اوج انرژی و شیطنتات هست فدای سرت مامانی . خلاصه اینکه پسرم کلی کار کردیم دم عیدی کمر درد و پا درد و...... حالا چجوری با این قیافه کج و ما و...
نویسنده :
مامان مریم
17:35
درد و دل مادرانه
سلام هستی مامانی مامانی بالاخره بعد از 2 سال و نیم تونستیم جدا بشیم و بریم خونه خودمون پسرم تو این مدت هم روزای خیلی خوب داشتیم هم روزای بد . سال 90 با همه خوبیها و بدیهاش زود گذشت ولی آخراش واسه ما خوب بود همین که تونستیم یه خونه نقلی اجاره کنیم .ولی همین که تو گلم پیشمونی و خدا هدیه به این زیبایی بهم داده برام یه دنیاست نمیتونم بگم چقدر دوست دارم و مطمئن باش برات همه کاری میکنم تا به چیزایی که میخوای و دوست داری برسی . امیدوارم سال 1391 نه تنها واسه ما بلکه واسه همه مامانا و نی نی های و باباهاشون و ........ سالی پر از برکت و خوبی و شادی باشه امیدوارم شادیهاشون بیشتر از غم هاشون و مشکلاتشون باشه . همیشه وقتی عید ...
نویسنده :
مامان مریم
17:32
خونه
سلام هستی مامانی مامان خیلی خوشحالم میدونی چرا ؟ چون بالاخره تونستیم بعد از 2سال و نیم مستقل بشیم و از پیش مامان زری و بابا قاسم بریم خونه خودمون . آخه من و بابا امیرت وقتی عروسی کردیم رفتیم 1 سال و نیم شهر کرد زندگی کردیم بعد که اومدیم تهران نتونستیم با پول پیشی که داشیم خونه بگیریم آخه کم بود به خاطر همین رفتیم خونه مامان زرینا زندگی کردیم . سه ماه که اونجا بودیم متوجه شدم تو گلم تو شیمم مامانی مهمون شدی دیگه دوران حاملگی سختی داشتم موندگار شدیم همونجا بعدشم که تو بدنیا اومدی خلاصه نشد که جدا بشیم البته پولمون کم بودا ولی خدارو شکر بابایی تونست وام بگیره و تونستیم بریم خودمون یه خونه نقلی کوچولو رهن کنیم مال خودمون 3 تا . خی...
نویسنده :
مامان مریم
16:39